وقتی برای اولین بار پادکست خود را در سال 2019 شروع کردم، قصد نداشتم آن را به یک کانال بازاریابی تبدیل کنم. من اخیراً شغلم را رها کرده بودم تا کسب و کار مشاوره عملیات خود را راه اندازی کنم و به پادکست های کارآفرینی گوش می دادم تا بیشتر بیاموزم. با این حال، بسیاری از آنها سالها بعد احساس میکردند که نسخهای از داستان یک صاحب کسبوکار است، و من هوس میکردم کسی تجربهاش را در حالی که درگیر ماجرا بودند به اشتراک بگذارد. تصمیم گرفتم که میتوانم آن شخص باشم و وارد عمل شدم.
آن اپیزودهای اولیه آشفته ترین و بی نظم ترین نسخه پادکستی بود که می توانستید تصور کنید. در اولین مورد – که به معنای واقعی کلمه “Winging It” نام داشت – من در مورد اینکه نمی دانم چه کاری انجام می دهم، اما به هر حال قصد انجام آن را داشتم، صحبت کردم. من آن را در صفحه شخصی خود در فیس بوک و با 200 فالوور تجاری خود در اینستاگرام به اشتراک گذاشتم. در حالی که در آن زمان تجزیه و تحلیل را ردیابی نمی کردم، اگر حتی پنج نفر گوش کنند، شوکه می شدم.
اما به آن ادامه دادم و کم کم شروع به ساختن مخاطبان کوچکی کردم. در نهایت، افرادی که به پادکست گوش میدادند و سفر من را میشنیدند، شروع کردند به این سؤال که آیا آنها را در انتقال به خوداشتغالی معنادار و تمام وقت راهنمایی میکنم. این چیزی بود که من در آن زمان پیشنهاد دادم، اما وقتی همهگیری شیوع پیدا کرد و بیشتر کارهای مشاورهام به پایان رسید، تصمیم گرفتم آن را امتحان کنم.
از آن زمان، من کسب و کار مربیگری خود را به درآمد سالانه 85000 دلاری افزایش دادهام و حدود 90 درصد از مشتریان من ابتدا به پادکست گوش میدهند تا مشخص کنند که من برای آنها مناسب هستم. و این همه با مخاطبان نوزادی حدود 1000 بارگیری در ماه است. پادکست پرانرژی برای من سرگرم کننده است و فروش را نسبتاً آسان و پایدار می کند: افرادی که کار من را پیدا می کنند مکانی دارند که می توانند در مورد آنچه من ارائه می دهم غوطه ور شوند و سپس آماده همکاری با من هستند به جای اینکه مجبور به انجام یک کار شوند. کل فرآیند فروش
من در طول سالها در پادکستم آزمایشها و تکاملهای زیادی را پشت سر گذاشتهام و به رویکردی کارآمد دست یافتهام که باعث رشد مداوم کسبوکار میشود. برای هر صاحب کسب و کاری دیگری که به استفاده از پادکست به عنوان یک تاکتیک بازاریابی فکر می کند، در اینجا روندی وجود دارد که برای من کارساز بوده است.
من محتوا را با در نظر گرفتن اهداف فروش برنامه ریزی می کنم
من نمی خواهم یک پادکست حرفه ای باشم. و صادقانه بگویم، کسب درآمد از پادکست من در حال حاضر برای من یک واقعیت نیست – اگر سعی کنم بر اساس حجم مخاطب فعلی خود از طریق تبلیغات درآمد کسب کنم، هر قسمت حدود 5 دلار درآمد خواهم داشت.
بنابراین، برای اطمینان از اینکه پادکست من از کسبوکار واقعی من پشتیبانی میکند و مشتریان جدید ایجاد میکند، بخش عمدهای از برنامهریزی محتوایم را با در نظر گرفتن اهداف فروش انجام میدهم. هر سه ماه یک بار به برنامه هایی که راه اندازی می کنم یا خدماتی که می خواهم در ماه های آینده تبلیغ کنم نگاه می کنم. سپس، به افرادی فکر میکنم که برای آن پیشنهادات عالی هستند: نه آواتارهای مشتری، بلکه افراد واقعی در بین مخاطبانم که در گذشته با آنها کار کردهام یا با آنها تماس داشتهام و فکر میکنم از این کار سود میبرند.
با در نظر گرفتن چند فرد واقعی، از خودم میپرسم: آنها در حال حاضر چه مشکلاتی را تجربه میکنند که این پیشنهاد به آنها کمک میکند؟ آنها چه میکنند فکر آنها باید برای حل این مشکل انجام دهند، و چرا به نتایجی که به دنبال آن هستند نمی رسد؟ چگونه کار کردن با من برای کمک موثرتر به آنها انجام می شود؟ آنها باید از من چه بشنوند تا برای حل این مشکل با هم همکاری کنند (یا حداقل آنها را در مسیر بهتری قرار دهم حتی اگر با من کار نکنند)؟
این خط سؤال معمولاً منجر به یک قوس چهار تا هشت قسمتی می شود که منجر به فروش مستقیم تری می شود. در اینجا یک ساختار معمولی وجود دارد که ممکن است به شرح زیر باشد:
- اپیزود اول: من شنوندگان را از طریق روشی که مردم به طور معمول به این چالش برخورد میکنند و اینکه چرا این چالش کار نمیکند، راهنمایی میکنم. به عنوان مثال، در قسمت 151، من یک مشکل رایج (تنفر از بازاریابی)، چگونگی تلاش مردم برای حل آن، و فکر میکنم مشکل واقعی چیست (پیشنهادات نادرست) را توضیح میدهم.
- اپیزود دوم: من تغییرات ذهنی را توضیح می دهم که برای مقابله با این مشکل به روشی مؤثرتر باید اتفاق بیفتد. در قسمت 152، من در مورد تغییر ذهنیت شما از “هیچ کس نمی تواند به من پول بدهد” به درک مشکل واقعی صحبت می کنم، که یک پشتوانه ارزشی نامشخص است.
- قسمت سوم (یا بیشتر): من به مراحل عملی می پردازم که کسی می تواند انجام دهد تا به سمت عبور از این چالش پیشرفت کند. اپیزودهای 153، 154 و 155 همگی توصیه های عملی برای شروع درک ارزش خود و به کار بردن آن در بازاریابی ارائه می دهند.
- قسمت آخر: من درباره پیشنهادم بیشتر به اشتراک میگذارم، از جمله اینکه چگونه به شنونده کمک میکند تا به همه چیز در بالا دست یابد، جزئیات محصول، و توضیحی درباره اینکه چرا آن را به این شکل تنظیم کردم: من این کار را در قسمت 156 برای پیشنهاد جدیدی که در اطراف عرضه میکردم انجام میدهم. ایجاد یک کسب و کار همسو گاهی اوقات این یک سرویس پولی است. در موارد دیگر این یک آموزش رایگان برای پرورش بیشتر مشتریان بالقوه است.
این سیستم نه تنها رویکردی شفاف و سازمان یافته برای برنامه ریزی محتوا به من می دهد، بلکه شنونده را کاملاً در صف می گذارد تا بخواهد با من کار کند، زیرا پیشنهاد من از آنها در مراحل دقیقی که برای پیشبرد کسب و کارشان پیشنهاد می کنم پشتیبانی می کند.
من دوره های “فروش” را با دوره های “رشد” مخلوط می کنم
سعی میکنم بین مراحلی که روی فروش از طریق پادکستام تمرکز میکنم، با فازهایی که بر روی حضور در مقابل مخاطبان جدید تمرکز میکنم، تعادل برقرار کنم. و بهترین راهی که برای انجام این کار پیدا کردهام این است که در قسمتهای مصاحبه با متخصصان دیگر در راهاندازی و رشد یک کسبوکار ترکیب کنم.
من همیشه به دنبال افرادی هستم که با آنها مصاحبه کنند که عبور از مخاطبان برای ما سودمند باشد – بدون اینکه رقابتی باشد. افرادی که به طور مماس با کاری که من انجام می دهم مرتبط هستند، نامزدهای خوبی هستند. به عنوان مثال، من اخیرا یک قسمت را با یک متخصص سئو منتشر کردم. دلیلی وجود ندارد که او بخواهد مردم خدمات من را بخرند، زیرا مربیگری من در مورد پیامرسانی، مخاطبان و اهداف، آنها را به گونهای تنظیم میکند که در هدفیابی سئوی خود استراتژیکتر باشند. و من دوست دارم که مخاطبانم یکی از دوره های من را بگذرانند و سپس او را استخدام کنند تا رشد آنها در آن زمینه تسریع شود.
من معمولا مهمانان مصاحبه خود را از طریق شبکه سازی و ایجاد روابط تامین می کنم. هنگامی که آنها موافقت کردند که علاقه مند هستند، برای آنها فرمی می فرستم تا پر کنند تا مصاحبه خود را رزرو کنند، که به من کمک می کند تا زمانی که زمان ضبط مقدمه فرا می رسد، جمع آوری یادداشت های برنامه، و ارائه سه تا پنج سؤال راهنما سازماندهی شده باشم. تخصص و اهداف آنها را لمس کنم و در عین حال ارزشی برای مخاطبانم فراهم کند.
به مشتریانم اجازه میدهم برخی از صحبتها را برای من انجام دهند
یکی از تاکتیک های پادکست مورد علاقه من به من کمک کرد تا در مقابل مخاطبان جدید قرار بگیرم، فروش را ارتقا دهم، و حجم کارم را کم کن سالی یک بار، من یک سریال یک ماهه برای تصاحب انجام میدهم که در آن به مشتریانم اجازه میدهم پلتفرم را تصاحب کنند و خود قسمتها را ضبط کنند، و به آنها بستری برای صحبت در مورد کارشان بدهم و در عین حال برخی از اثباتهای اجتماعی کاری را که انجام میدهم ارائه کنم.
من این فرصت را به برنامه مربیگری گروه خود پیشنهاد می کنم و از آنها می خواهم که با توضیح کوتاهی از آنچه می خواهند در قسمت پوشش دهند درخواست دهند. اگر آنها پذیرفته شوند، ساختاری را برای دنبال کردن در هنگام ضبط و نکات اضافی برای قویتر کردن قسمتهای آنها به همراه میفرستم. در نیمه اول اپیزود، آنها را تشویق می کنم تا کار و تخصص خود را تبلیغ کنند و سپس در نیمه دوم از آنها می خواهم در مورد کاری که با من انجام داده اند و بزرگترین آموخته هایشان از این روند صحبت کنند.

این یک برد-برد است: مشتریان من از فرصت صحبت بسیار هیجان زده هستند و بنابراین هیجان زده هستند که این قسمت را با شبکه های خود به اشتراک بگذارند. من همیشه بعد از این سریال شاهد رشد خوبی در بین شنوندگان هستم و از مردم خواسته ام که دلیل شروع همکاری با من را به این دلیل که از یکی از مشتریان من در این قسمت ها شنیده اند به من می گویند.
اما حتی اگر هیچ کاری برای کسب و کار من نداشته باشد، به انجام آن ادامه میدهم، زیرا میخواهم مخاطبانم موفق شوند. من به تک تک افرادی که با آنها کار می کنم بسیار اعتقاد دارم و دوست دارم بتوانم به آنها این تقویت را بدهم. وقتی آنها خوب کار می کنند، من خوب کار می کنم.
همانطور که می روم یاد می گیرم و همانطور که تجارت من پیشرفت می کند
ممکن است به نظر برسد که اکنون همه چیز را فهمیده ام، اما پادکست در طول زمان بسیار تکامل یافته است و احتمالاً به تکامل خود ادامه خواهد داد. این فرآیندی بوده است که به آرامی متوجه میشوم چه چیزی کار میکند و چه چیزی خوب نیست و اجازه میدهم همه چیز مانند تجارت من تغییر کند. در واقع دارم آماده می شوم که تمام کنم از دوگانگی خود فراتر بروید و یک پادکست جدید به نام راه اندازی کنید کاری کنید که کسب و کارتان برای شما کار کندتو این پادکست جدید اهداف متفاوتی دارد—من در ابتدا به جای فروش به دنبال دسترسی هستم—بنابراین رویکرد من کمی تغییر خواهد کرد.
وقتی این تغییرات اتفاق میافتد، من همیشه محتوای قدیمیام را رها میکنم تا مشتریان بالقوه بتوانند آن پیشرفت را ببینند و بدانند که وقتی صحبت از فلسفه من در مورد فکر نکردن بیش از حد به چیزها، شروع نامرتب و یادگیری در طول مسیر به میان میآید، صحبت میکنم. من معتقدم که این اصالت است که باعث می شود آنها بیشتر بخواهند با من کار کنند.
بنابراین، اگر به فکر راهاندازی یک پادکست برای کسبوکار خود بودهاید، از فکر کردن به آن دست بردارید و فقط وارد آن شوید. شاید برخی از استراتژیهای بالا را امتحان کنید، یا شاید برخی از استراتژیهای خود را امتحان کنید. در هر صورت، توجه کنید که مخاطبان شما در مورد چه چیزی هیجان زده هستند و از چه چیزهایی انرژی می گیرید و از آنجا به تکامل خود ادامه دهید.