مانند بسیاری از صاحبان مشاغل کوچک، من بوتیک خود را به عنوان یک نمایش یک زن راه اندازی کردم. فلوریش مارکت در آن زمان فقط یک کامیون مد بود، بنابراین برای من – و در نهایت برخی از کارکنان ساعتی – قابل مدیریت بود که آن را به رویدادها ببرم، سفارشات آنلاین ارسال کنم و تجارت رو به رشد را به بازار عرضه کنم.
وقتی 13 ماه بعد اولین فروشگاه آجر و ملات خود را افتتاح کردیم، همه چیز تغییر کرد. ناگهان، شخصی نیاز داشت که شش روز در هفته در ویترین فروشگاه حضور داشته باشد و در پشت صحنه کارها را حفظ کند. من به هزار جهت کشیده میشدم و به سختی وقت داشتم تا کارهای اساسی را انجام دهم که میتوانست کسب و کارم را حفظ کند، چه رسد به کار استراتژیک برای کمک به رشد آن. من به یک نقطه چسبنده رسیده بودم که تنها دو راه برای پیشبرد کسب و کارم این بود که کسی را استخدام کنم تا وقتم را آزاد کند یا به شکلی جادویی ساعات بیشتری را به روزم اضافه کنم.
از آنجایی که من یک جادوگر نیستم، باید استخدام شود. و من نمیخواستم فقط به کارکنان ساعتی تکیه کنم – من یک مدیر فروشگاه با تجربه میخواستم که بتواند بار ذهنی عملیات روزانه را از روی بشقاب من بردارد.
وقتی به درآمدمان در آن زمان نگاه کردم (کمی بیش از 300000 دلار)، با توجه به سایر هزینهها، فقط میتوانستم حدود سه ماه حقوق و دستمزد برای یک مدیر فروشگاه تمام وقت بپردازم – اما تصمیم گرفتم به هر حال جهش کنم و یک کارمند حقوق بگیر استخدام کنم. بگذارید به شما بگویم، وحشتناک بود. من به او بیشتر از خودم پول می دادم. نگران بودم قبل از اینکه بدانم پولمان تمام شود و در نهایت صاحب یک کسب و کار شکست خورده شوم.
در عوض، ما در آن سال درآمد خود را بیش از سه برابر کردیم – بیش از حدی که بتوانیم حقوق او را بپردازیم، درآمدم را به جایی که واقعاً لازم بود برسانیم، و مقداری پس انداز را برای کسب و کار کنار بگذاریم. از آن زمان، متوجه شدم که بزرگترین دستاوردها در کسب و کارم زمانی اتفاق میافتد که برای کمک کردن سرمایهگذاری میکنم، حتی زمانی که به نظر کمی کشش میآید.
در اینجا این است که چرا این استخدام نتیجه بسیار زیادی داد، چگونه مطمئن شدم که از زمان جدیدم بهترین استفاده را میکنم، و چگونه به سایر صاحبان کسبوکار توصیه میکنم در مورد رشد تیم خود فکر کنند.
این یک سرمایه گذاری در آینده کسب و کار من بود
من متوجه شدم که اکثر صاحبان کسبوکار وقتی احساس میکنند خیلی لاغر شدهاند، گزینه شماره دو را انتخاب میکنند—آنها سعی میکنند به شکلی جادویی ساعات بیشتری را به روز خود اضافه کنند. این چیزی است که معمولاً در مورد کارآفرینی صحبت می شود: آیا مایل به انجام کار هستید؟ آیا حاضرید به اندازه کافی سخت تلاش کنید؟
سوالی که در آن نقطه می خواهم بپرسم این است: با چه هزینه ای؟ فراتر از پیامدهای سلامت روان کار کردن با خودتان (بیشتر در یک دقیقه)، فکر نمیکنم این رویکرد هرگز به مقیاسپذیری واقعی منجر شود، زیرا تنها کارهای زیادی وجود دارد که میتوانید به تنهایی انجام دهید.
تغییر ذهنی که واقعاً به من کمک کرد این بود: به جای اینکه به کارمند جدیدم به عنوان هزینه فکر کنم، شروع کردم به او به عنوان یک سرمایه گذاری فکر کنم. من همیشه به مشتریان خود در حال حاضر میگویم که اگر فرد مناسبی را استخدام میکنید، باید برای شما پول در بیاورند، نه اینکه برای شما هزینه کنند.
من این را از تجربه در هنگام استخدام اولین کارمند حقوق بگیرم یاد گرفتم. برای شروع، او به سرعت حقوق خود (و سپس مقداری) را با آوردن تخصص در خرده فروشی جبران کرد که به کارآمدتر شدن فروشگاه و افزایش فروش ما کمک کرد. علاوه بر این، او زمان من را برای صرف کارهای استراتژیک باز کرد که نتیجه و تأثیر کسب و کار را افزایش می داد.
اکنون، هر زمان که یک نفر جدید را استخدام می کنم، از خودم می پرسم چه چیزی ارزش آنها می توانند به جای هزینه اضافه کنند.
به من انگیزه داد تا برای کارهای با ارزش تر وقت بگذارم
ریسک آوردن یک کارمند حقوق بگیر را قبل از اینکه احساس آمادگی کنم واقعاً زیر باسنم آتش روشن کردم تا کار کنم. بر کسب و کار من به جای که در کسب و کار من – انجام کاری که نه تنها باعث حفظ کسب و کار می شود، بلکه آن را به سطح بعدی ارتقا می دهد.
من بسیاری از این وظایف را تا حدی به دلیل کمبود وقت و تا حدی به دلیل ترس از به نتیجه نرسیدن در پشت سر گذاشته بودم. اما به خودم گفتم که اگر این شخص را استخدام کنم، باید عاقلانهتر وقتم را سرمایهگذاری کنم. شروع کردم به فکر کردن در مورد هر کاری که انجام میدادم بر حسب ارزشی که به کسب و کار بازمیگرداند. 10 دلار در ساعت کار (سفارش های حمل و نقل، ثبت نام، وظایف اداری) وجود داشت که باید توسط کارکنان ساعتی انجام شود (که اتفاقاً ما بیش از 10 دلار در ساعت پرداخت می کنیم – این فقط یک عدد مفید برای این تمرین ذهنی است) . 100 دلار در ساعت کار (طراحی ظاهر مشتریان، فروش کالا به فروشگاه، ردیابی اقلام پرفروش از طریق گزارشهای موجودی) که باید در بشقاب کارمند جدیدم باشد.
جایی که من نیاز داشتم بیشتر وقتم را روی کار ساعتی 1000 و 10000 دلار سرمایه گذاری کنم. این چیزهایی است که فقط بر انجام یک تراکنش تمرکز نمی کند، بلکه راه را برای بسیاری از تراکنش ها هموار می کند: انتشار مطبوعات برای معرفی نام خود، بهبود استراتژی بازاریابی، ایجاد ارتباطات استراتژیک در شهر من، ایجاد جریان های درآمدی جدید. (مانند فضای کاری که برای استفاده از فضای اضافی در فروشگاه خود راه اندازی کردیم).
من همچنان می خواستم با مشتریانم در ارتباط باشم، بنابراین متعهد شدم که 10 ساعت در هفته را در فروشگاه صرف کنم. اما، من خودم را به چالش کشیدم که 30 ساعت باقیمانده را فقط برای آن کارهای با ارزش صرف کنم. این رویکرد برای ارتقاء کسب و کار من به سطح بعدی، بازی را تغییر داد: کمتر از یک سال بعد، ما به مرز یک میلیون دلار رسیدیم.
فکر کردن به اینکه چگونه وقتم را از نظر ارزش سپری می کنم، اکنون سنگ بنای نحوه اداره کسب و کارم است. هر سه ماهه، با ردیابی هر ساعت از وقتم برای یک دوره دو هفتهای، یک ممیزی زمانی انجام میدهم، و تلاش میکنم تا کارهای کم ارزشی را که انجام میدهم تخلیه کنم. اکنون تیمم همین کار را انجام میدهد، که به ما کمک میکند شرح شغلی را در مورد افرادی که باید استخدام کنیم بسازیم تا زمان همه را باز کنیم تا تأثیر بیشتری بر تجارت داشته باشیم.
برای سلامت روان من ضروری بود
به عنوان صاحبان مشاغل، ما چیزهای زیادی را حمل می کنیم. بدیهی است که فهرستی بی پایان از کارهایی که باید انجام شوند وجود دارد (که همانطور که در بالا ذکر کردم، برای جلب حمایت مهم است تا زمانی برای عزیزان و سرگرمی و چیزهایی که به رفاه ما کمک می کند داشته باشیم). اما این سوال نیز وجود دارد: آیا کسب و کار من موفق خواهد شد؟ آیا می توانم از کارمندان و پیمانکارانم مراقبت کنم؟ آیا به دلیل شکست کسب و کارم در گودال شرمندگی قرار خواهم گرفت؟
قبل از اینکه کارمند تمام وقتم را استخدام کنم، احساس میکردم که دارم روی چرخ همستر میدوم و سعی میکنم به آن ادامه دهم، و سنگینی نگرانی در مورد موفقیتم کار را سختتر و سختتر میکرد. من همیشه دریافتهام که بهترین راه برای مبارزه با ترس و وحشت این است که دست به اقدام بزنم، و با واگذار کردن کارهای روزمره به کسی و قرار دادن خودم در انجام وظایف استراتژیک، احساس قدرت بیشتری برای ایجاد موفقیتی که در نظر داشتم. .
جذب اعضای تیم در نهایت به سرمایه گذاری بر روی فضای بزرگ است. فضایی برای مراقبت از خود تا بتوانید به طور کامل در کار خود ظاهر شوید، فضایی برای رویاپردازی ایده های جدید و فضایی برای اجرای واقعی آنها: این همان چیزی است که سطح بعدی رشد را باز می کند.
ما به تازگی هفت سالگی را در تجارت جشن گرفتیم، و اکنون با یک تیم 22 نفره، از جمله پنج کارمند حقوق بگیر، احاطه شده ام. انجام یک جهش ترسناک برای سرمایه گذاری روی شخصی جدید هرگز آسان تر نمی شود، اما هر بار ارزش آن را داشته است. نه تنها به طور مداوم به من کمک کرد تا کسب و کارم را به ارتفاعات جدیدی برسانم، بلکه از انجام آن در کنار دیگران لذت و رضایت میبرم.