چگونه به‌عنوان یک صاحب کسب‌وکار سیاه‌پوست و عجیب ظاهر می‌شوم

چگونه به‌عنوان یک صاحب کسب‌وکار سیاه‌پوست و عجیب ظاهر می‌شوم

من سال‌های زیادی را صرف کرده‌ام که به طور واقعی در حرفه و تجارت خود ظاهر نشده‌ام.

به عنوان یک مرد سیاه‌پوست و عجیب و غریب که رویای نانوایی حرفه‌ای بودن را در سر داشت، می‌ترسیدم هویتم مرا عقب نگه دارد. من افرادی را که شبیه من بودند در صنایع غذایی ندیدم. وقتی وارد آشپزخانه‌های حرفه‌ای شدم، فقط می‌خواستم به‌عنوان فردی متعهد به یادگیری و پیشرفت در نظر گرفته شوم، بدون اینکه به خاطر تمایلات جنسی‌ام «دیگر» باشم یا زیر بار کلیشه‌های منفی که اغلب بر سیاه‌پوستان گذاشته می‌شود، باشم.

بنابراین من بسیاری از کدها را تغییر دادم، خود واقعی خود را خفه کردم و چیزی را ارائه کردم که شبیه یک نسخه دکمه دارتر بود. من هرگز تمایلات جنسی خود را فاش نمی‌کنم، و هرگز به هیچ یک از همکارانم خیلی نزدیک نمی‌شوم از ترس اینکه آنها اطلاعات بیشتری در مورد زندگی شخصی من پیدا کنند. من سعی می کردم به عنوان یک مرد مردانه که همه چیز را با هم داشت، ظاهر شوم و در نهایت احساس کوچکی کردم. بعلاوه، ادامه دادن این عمل خسته کننده بود.

همه چیز تغییر کرد وقتی متوجه شدم که پوشاندن هویت من نه تنها برای سلامت روانم مضر است، بلکه به طور بالقوه مانع دیگر افراد جامعه من نیز می شود. این درست پس از آن بود که من اولین حضور بزرگ تلویزیونی خود را در رقابت داشتم آن را مانند دوستان بپز با رئیس کیک، رفیق والاسترو. از انجام آن بسیار لذت بردم، اما از نشان دادن شخصیت کامل خودداری کردم. برای من جالب بود که آنجا بود هیچ کس که تقاطع من را در رسانه های غذایی نمایندگی کند-کسی که سیاه پوست و عجیب و غریب و پر سر و صدا بود و به هر دو افتخار می کرد. به این فکر کردم که داشتن چنین الگوی چقدر می تواند به جوانانی مثل من کمک کند تا جایی برای خود در این صنعت پیدا کنند. من با تماشای امریل لاگاسه بزرگ شدم و به این فکر کردم که چگونه می‌خواهم شبیه او باشم: چه می‌شد اگر یک بچه سیاه‌پوست یا عجیب و غریب می‌توانست تلویزیون تماشا کند و بگوید: «می‌خواهم مثل کریم باشم؟»

ناگهان احساس کردم وظیفه ام این است که کاملاً به عنوان خودم نشان دهم. من شش سال گذشته را صرف این کار کرده ام تا با مردی که در آینه دیدم خوب باشم تا بتوانم آن شخص را به طور کامل با دیگران به اشتراک بگذارم. اکنون، وقتی وارد اتاقی می‌شوم تا کسب‌وکارم را نمایندگی کنم، انرژی کاملاً متفاوت است. من با لبخند وارد می شوم، فضا را اشغال می کنم، احساس قوی و پر از زندگی می کنم و این نشان می دهد.

به جای اینکه بخواهم هویتم را پنهان کنم، عمداً به دنبال راه هایی برای نشان دادن آن هستم، خواه این حرکت کمی زنانه باشد یا استفاده از عباراتی از زبان بومی سیاه. من به دنبال فرصت هایی می گردم که بازنمایی را وارد کارم کنم، مثلاً با اصرار برای درست کردن کیک آقای و آقای کلاوس برای جشنی که در آن شرکت داشتم. از دیگران حمایت کنم، مانند کارم با C-CAP (یک سازمان غیرانتفاعی که برای نوجوانان کم خدمت راهی برای موفقیت در دنیای آشپزی فراهم می کند) و بنیاد غذای کوئیر. برای من مهم است که بخشی از تغییر چهره صنعت خود باشم.

سایر صاحبان کسب و کار با هویت‌های نادرست ممکن است داستان من را بشنوند و تعجب کنند که چگونه این کار را انجام می‌دهم: چگونه احساس اطمینان می‌کنم که تمام خودم را پای میز بگذارم؟ چگونه انرژی کافی برای حمایت از دیگران داشته باشم؟ و چگونه می توانم همه اینها را انجام دهم در حالی که با نیازهای روزانه اداره یک شرکت و حمایت از مرزها و سلامت روان خودم سروکار دارم؟

در اینجا برخی از مراحلی است که به من کمک کرد تا از خودم مراقبت کنم تا بتوانم در حین مراقبت از تجارت از دیگران نیز مراقبت کنم.

من یک شبکه پشتیبانی پیدا کردم

بزرگترین چیزی که در این سفر به من کمک کرد درمان است. با توجه به اینکه طی سال‌های اخیر رفتن به درمان بسیار عادی‌تر شده است، ممکن است آنقدر پیش‌گام به نظر نرسد، اما فکر می‌کنم با توجه به اینکه چقدر از جامعه سیاه‌پوست من هنوز از آن اجتناب می‌کنند، به‌ویژه مهم است که این موضوع را فراخوانی کنیم. درمان در اختصاص زمان اختصاص داده شده برای درک بهتر خودم، به من یک تابلوی صدا برای پردازش چیزها و کمک به من برای درک ابزارهایی که قبلاً برای مراقبت از خودم داشتم (همراه با آموزش برخی موارد جدید) بسیار ارزشمند بود.

در حالی که من همیشه از دیدن یک متخصص در صورت امکان حمایت می کنم، راه های دیگری برای یافتن سیستم های پشتیبانی وجود دارد. برای من، این معلمان، خانواده، همسایه‌ها، همکلاسی‌ها و دوستانم بودند که از هویت من حمایت کردند و خوشحال بودند که به من در ساختن رویایم به هر نحوی که می‌توانستند کمک کردند. همه من را چندان قبول نداشتند، اما عشقی که دریافت کردم به من کمک کرد که افراد متنفر را نادیده بگیرم.

در نهایت، با بازتر بودن در مورد هویت خود، توانستم با جوامعی از افرادی مانند خودم ارتباط برقرار کنم که بسیار ارزشمند بوده است. من همیشه به مردم می‌گویم که حمایت از جوامع سیاه‌پوست و دگرباشان برای من کار نمی‌کند، و بخشی از آن به این دلیل است که زمان با هم بودن ما را نیز تقویت می‌کند. برای مثال، با میزبانی یا شرکت در رویدادهایی که مرکز تجارت سیاه‌پوستان یا غیرعادی هستند، نه تنها صدای آنها را بلند می‌کنم، بلکه با توصیه‌های جدید برای وارد کردن به کار خود یا ملاقات با افراد جدیدی که می‌دانم از آنها حمایت می‌کنم، آنجا را ترک می‌کنم. .

من با دقت انتخاب می کنم که انرژی خود را کجا سرمایه گذاری کنم

همانطور که شروع کردم به بخشیدن بیشتر از خودم به دیگران، مجبور شدم سخت تلاش کنم تا مرزهایی را ایجاد کنم که این کار را برای خودم پایدار کند. یک درس بزرگ این بود که یاد بگیریم به بیرون در ظروفی که سوراخ دارند نریزیم.

منظور من از آن چیست؟ این به معنای اجتناب از فضاها و روابطی بود که در آن احساس پذیرش نمی‌کردم، و در عوض فرصت‌هایی را پیدا کردم که مردم و انرژی را دوست دارم. حتی بهتر از آن این است که بتوانم اطرافم را با آنچه که «دوستان تقویت‌کننده موشک» می‌نامم احاطه کنم – افرادی که وقتی روی آنها وقت و انرژی می‌گذارم در واقع من را پر می‌کنند.

همچنین به این معنی بود که حواسم به این بود که از چه کسی در جامعه خود حمایت کنم. من سعی می‌کردم به مردم فشار بیاورم تا رشد کنند، حتی اگر آن‌ها نمی‌خواستند یا برای آن آماده نبودند، در کنارشان ظاهر شوم. حالا، مطمئن می شوم که آنها قبل از دادن کمک من را می خواهند.

به عنوان مثال، من اخیرا اولین آشپزخانه آجری و ملات خود را به عنوان بخشی از سالن غذاخوری Le Fantome در ریوردیل، MD باز کردم و توانستم سه کارمند عجیب و غریب را به عنوان بخشی از توسعه استخدام کنم. هدف من به عنوان یک مدیر این است که نه تنها به آنها کمک کنم تا به عنوان کارمند موفق شوند، بلکه به آنها کمک کنم به عنوان یک انسان رشد کنند. اما من باید مطمئن شوم که آن‌ها هم همین را می‌خواهند، قبل از سرمایه‌گذاری روی انجام آن کار با هم. در غیر این صورت، من فقط انرژی را برای کسی تلف می کنم که نمی خواهد آن را بگیرد.

من از زمان برای فقط بودن حک می کنم

بین راه اندازی کسب و کارم و حمایت از دیگران، به نقطه ای رسیدم که احساس می کردم مدام در حال دویدن هستم. من برای همه قهرمان بودم اما برای خودم نه. آن وقت بود که به ذهنم رسید که اگر می خواستم ظرفی باشم که عشق می ریزد، باید دوباره به درون خودم بریزم.

الان دو ساعت اول روز و دو ساعت آخر روز همیشه به من اختصاص دارد. سعی می‌کنم آن زمان را صرف کارهایی کنم که فنجانم را پر می‌کند و به من کمک می‌کند بیشتر درباره خودم بیاموزم: مراقبه، گوش دادن به سخنران انگیزشی، خواندن یک کتاب خوب، صحبت با اجدادم، و تقویت بدنم، که به اعتقاد من باعث تقویت ذهن نیز می‌شود. . من هم گاهی سعی می کنم به خودم اجازه بدهم بودن در آن مدت – بدون برنامه در حیاط خلوتم بنشینم. به‌عنوان صاحبان کسب‌وکارهای با دستاوردهای بالا، می‌تواند بسیار وسوسه‌انگیز باشد که هدفی را حتی به آرامش خود بچسبانیم، اما من آن را برای سلامت روانم بسیار مفید یافتم که وقت بگذارم تا افکارم آزاد باشند.

من نمی گویم که هر صاحب کسب و کار BIPOC یا LGBTQIA باید هویت خود را در کار خود بیاورد. اما، اگر خواب می بینید که می توانید به طور واقعی در کسب و کار خود ظاهر شوید یا امیدوارید که به بهبود نمایندگی در صنعت خود کمک کنید، توصیه من این است: مدتی طول می کشد تا به جایی که هستم برسم، تا اعتماد به نفس لازم برای ورود به هر اتاق را داشته باشم. با افتخار و کاملا خودت این کار بسیار زیاد خواهد بود و گاهی اوقات ترسناک خواهد بود.

اما کار را با ترس انجام دهید، زیرا قول می‌دهم که آنچه در طرف مقابل است – این آزادی، این آرامش با کسی که هستم، و این احساس خوب بودن – بسیار بیشتر از زندگی در ترس است.

Related Posts

نتیجه‌ای پیدا نشد.

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
فهرست